آدرینا احمدیآدرینا احمدی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

آدرینا عشق مامان آرزو و بابا مازیار

منو باش

  عزیزم اینم عکس از مرواریدات امیدوارم یه عمر بهت وفا کنن.   اینم از سرپا واستادنت قربونت برم ...
22 شهريور 1391

تو دنیای من رو رنگی کردی

سلام حس قشنگ مادری آدرینای نازم نمیدونی چه بلایی شدی.چی بگم از کارای شیرینت.اما بازم خانوم و آرومی.نزاشتی من بعنوان یه مادر خیلی اذیت بشم.گریه نمیکنی مگر مشکل بزرگی داشته باشی مثلا درد. میدونی چه کارایی میکنی؟مثلا روسری یا شلوار یا هر چی دم دستت میاد سرت میکنی و چشاتو نازک میکنی و عکس العمل بقیه رو نگاه میکنی.گاهی با خواننده یه آهنگ شروع به همخونی میکنی. اگه بابا بخواد بخوابه از رو تشکش با دادو بیداد بلندش میکنی که بره اون ور تا تو بخوابی. گاهی هم وسایلو میزاری پشتت و دستاتو به حالت نیست باز میکنی و میگی نی.بابا عاشق این حرکتته. میگیم مماخ بده دماغتو میمالی به دماغ ما. مدام کانال عوض میکنی و بعد سری کنترل رو میدی به ...
20 شهريور 1391

شب تولد یگانه دخترم

سلام و هزار سلام به یکی یکدونه قلبم   عزیز دل مامان  من و بابا تصمیم گرفتیم تولد شما رو با 1 ماه تاخیر بگیریم تا عمه هات هم بتونن بیان. خلاصه روز عید فطر شد تولدت.بتاریخ 29 مرداد روز یکشنبه سال 1391. اولین مهمونت رادین بود و بعد زن دایی فریبا.بعدش بوبو و مومو و دایی محمد و بعد هم عمه سولماز و عمه شادی و موژان و ماهان و مامان مریم و عمو مازیار و در آخر هم بابا حسین. تو هم خوابت میومد و یکم بد قلق بودی اما داشت بهت خوش میگذشت. اول شام و بعد یکم بابا حسین رقصید.بعد شما تو دستای من میرقصیدی و دل همه ضعف رفته بود. خلاصه یکمکی رقصیدیم و کیک و کادوهاااااااااااااااااااااااااااااااا. آخر شب هم زن دایی خو...
1 شهريور 1391
1